النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

جریانات حموم رفتن النا خانم

مامان فدات بشه که اینقدر از حموم کردن و آب بازی بدت میاد!!! دیگه واقعا" نمیدونیم باید باهات چیکار کنیم! به خاطر همین هم اینقدر دیر به دیر حموم میری! تا حالا هم نتونستیم تو حموم ازت عکس بندازیم چون یه بند اشک میریزی!! دیروز مانی پیشمون بود و گفت که با هم ببریمت حموم.منم حموم رو حسابی شستم.وان حمومت رو هم حسابی شستم و پر از آب کردم. صندل هات هم پات کردم.کلی از اسباب بازی های حمومت هم شستم.اما بازم تو حاضر نشدی بری تو حموم ! وان رو آوردیم دم در حموم و تو یکم آب بازی کردی!تمام پارکت رو خیس کردی! یواش یواش وان رو بردیم تو حموم و تو همچنان مشغول بودی.اما وقتی لباسات رو درآوردیم که بشوریمت شروع کردی به گریههههههههههههههههههه و این گریه تا ب...
5 خرداد 1390

روز مادر

  امروز روز مادر.ایشالله تو هم یه روز مامان میشی و این روز رو بهت تبریک میگیم. من لباس خوشگلت رو تنت کردم و برای اولین بار گردنبندی که خاله نسرین برای دنیا اومدنت بهت کادو داده بود انداختم گردنت.و دستبندی که من و بابا سعید روز عید قربان اولین عیدی برات خریدیم رو انداختم دستت.موهات رو هم خوشگل برات بستم آخه حواست هم به عطر مامان هم به دوربین بود که داشتی باهاشون بازی میکردی!       روز مادر شد و ما رفتیم برای مامانی ها کادو بخرم.بابا سعید گفت که از طرف من و خودش به مامانی ها نفری 50.000 تومان میده.اما من دوست داشتم خوشگل مامان هم از طرف خودش برای مامانی ها کادو بخره.برای همین رفتیم ...
5 خرداد 1390

اسباب بازی النا خانم

مامان قربونت بره که همش با سبد و لگن بازی میکنی! این همه اسباب بازی خوشگل داری اما عاشق لگن صورتیه شدی! با مامان از پشتش دالی میکنی فدات بشم.     ...
4 خرداد 1390

روی میز چیکار میکنی عسل مامان

مامان فدات بشه عسلم امروز همش روی ارتفاعات بسر بردی! نمیدونم چرا اینقدر از ارتفاعات لذت میبری؟!! همش یا روی میز تلویزیون بودی یا روی مبل یا روی میز وسط پذیرایی!! عصری هم با هم رفتیم پارک و یه دوست جدید به نام آرسام پیدا کردی که 11 ماهشه.خونشون هم نزدیک خونه ی ماست. یه نی نی آبان 88 هم دیدیم که مامانش داشت تو پارک به زور بهش غذا میداد!! خدایی همتون مثل همین!   وقت نشد ازتون عکس بندازم .ایشالله بار بعدی که با هم رفتیم ازتون عکس میندازم. برگشتنی خرید کردیم و اومدیم خونه.بابا سعید با پرواز داشت از اصفهان میومد. من سریع غذا درست کردم و تو کلی شیطونی کردی!! تمام سبد های آشپزخونه وسط پذیرایی بود!! بابا سعید اومد و با هم شام خ...
3 خرداد 1390

روز مادر مبارک

عزیز دل مامان نمیدونی چقدر خوشحالم که من هم دختری به خوبی تو دارم و الان مامانت هستم.ایشالله تو هم یه روز مامان خوبی برای نی نی ات میشی عزیز دلم. این روز رو به همه ی مامانای مهربون و دوستای گلم تبریک میگم اول به مامان عزیزم که خیلی برام زحمت کشیده و همیشه یار و یاورم بوده.همیشه بهترین مامان دنیا بوده و من خیلی دوستش دارم بعدش به خاله ی مهربونم خاله رخساره ی عزیزم.همیشه و در همه حال توی قلب منه و از ته دلم دوستش دارم. به مونا جونم مامان گیسو جون به مامان ماهان جونم به مامان هلیا جونم به مامان آتین جونم به مامان محمد حسین جونم به مامان زهرا خانم نازنازی به مامان ال آی جونم به مرم عزیزم مامان ساغر جونم و به ه...
1 خرداد 1390